|
20 / 4 / 1393برچسب:smsعاشقانه,مطالب عاشقانه,عاشقانه ها,اشعار عاشقانه,مجموع اشعار, :: 13:40 :: نويسنده : ☼admin)suzy)
تو یه دیوار سنگی دوتا پنجره اسیرن دوتا خسته دوتا تنها،یکیشون تو یکیشون من دیوار از سنگ سیاه سنگ سرد و سخت خارا زده قفل بی صدایی به لبای خسته ی ما نمیتونیم که بجنبیم زیر سنگینی دیوار همه ی عشق من و تو قصه س قصه ی دیدار همیشه فاصله بوده بین دستای من و تو با همین تلخی گذشته شب وروزای من و تو راه دوری بین ما نیست اما بازم اینم زیاده تنها پیوند من و تو دستای مهربون باده ما باید اسیر بمونیم زنده هستیم تا اسیریم واسه ما رهایی مرگه تا رهابشیم میمیریم کاشکی این دیوار خرابشه منو تو باهم بمیریم توی یه دنیای دیگه دستای همو بگریم شاید اون جا توی دل ها درد بیزاری نباشه میون پنجره هاشون دیگه دیواری نباشه... |